کد مطلب:50569 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:140

آداب تشویق











برای اینكه تشویق نقش تربیتی خود را ایفا نماید، لازم است مبتنی بر آدابی صورت پذیرد، از جمله اینكه تشویق باید به فعل و عمل و صفت و ویژگی نیك شخص تعلق گیرد تا برانگیزنده و تقویت كننده باشد و موجب خودبینی و خروج از اعتدال شخص نشود، بلكه فرد را به سیر به سوی منازل و مراتب بالاتر ترغیب نماید، چنانكه امیرمومنان علی (ع) فرموده است:

«ان الله سبحانه وضع الثواب علی طاعته... حیاشه لهم الی الجنه.»[1] .

همانا خدای سبحان پاداش را بر طاعت خود قرار داده است تا بندگانش را به سوی بهشت روانه سازد.

پاداش باید به طاعت شخص تعلق یابد تا او را در طاعت بیشتر برانگیزد و غرورآفرین نشود.

چنین تشویقی باید بجا و بمورد و متناسب با میزان و نوع عمل باشد و روحیات شخص و گرایشها و مرتبت وجودی او در آن لحاظ شود تا بیشترین تاثیر را داشته باشد. گاهی لازم است تشویق معنوی باشد و گاهی مادی، زمانی مرتبتی و زمانی مقامی، برخی مواقع رفتاری و برخی مواقع گفتاری و...

امیرمومنان علی (ع) زمانی به عیادت صعصعه بن صوحان[2] رفت و او را چنین تشویق نمود:

«انك ما علمت حسن المعونه، خفیف الموونه.»[3] .

همانا تو تا آنجا كه دانسته ام یاوری نیكو و كم هزینه ای.

البته هر نوع تشویقی باید به اندازه باشد و از حد تجاوز ننماید تا موجب تاثیرات منفی نگردد و نقش رشد دهنده ی خود را ایفا سازد، چنانكه امیرمومنان علی (ع) بدین امر اشارت كرده و فرموده است:

«الثناء باكثر من الاستحقاق ملق و التقصیر عن الاستحقاق عی او حسد.»[4] .

ستایش بیش از استحقاق، تملق است و كمتر از استحقاق، درماندگی یا رشك بردن است.

[صفحه 439]

همچنین باید توجه نمود كه تشویق وسیله ی برانگیختن و ترغیب كردن است و خود هدف نیست، از این رو نباید رفتاری شود كه تشویق صورت هدف بیابد كه در این حالت نقش اصلی خود را در تربیت از دست می دهد. دستیابی به مقامات و مراتب این جهانی، نباید مقصد تربیت و آخرت گرایی را از یاد ببرد و آنها خود هدف شود. روایت شده است كه امام علی (ع) كمتر به منبر می نشست كه پیش از خطبه نگوید:

«ایها الناس، اتقوا الله، فما خلق امرو عبثا فیلهو و لا ترك سدی فیلغو! و ما دنیاه التی تحسنت له بخلف من الاخره التی قبحها سوء النظر عنده. و ما المغرور الذی ظفر من الدنیا باعلی همته كالاخر الذی ظفر من الاخره باذنی سهمته.»[5] .

ای مردم! تقوای الهی پیشه كنید كه هیچ انسانی بیهوده آفریده نگردیده تا به بازی پردازد و او را واننهاده اند تا خود را سرگرم بی فایدت سازد و دنیایی كه خود را در دیده ی او زیبا داشته جایگزین آخرتی نشود كه آن را زشت انگاشته و فریفته ای كه از دنیا به بالاترین مقصود نایل گردیده، چون كسی نیست كه از آخرت به كمترین نصیب رسیده.

و نیز تشویق باید چنان باشد كه شخص خود را مستحق آن بداند و آنچه بدان می رسد برایش تبیین شده باشد تا نقشی سازنده و بالنده داشته باشد. امیرمومنان علی (ع) در ضمن تسلیتی به اشعث بن قیس به لطایفی تربیتی از جمله این امر اشارت كرده و فرموده است:

«یا اشعث، ان تحزن علی ابنك فقد استحقت منك ذلك الرحم و ان تصبر ففی الله من كل مصیبه خلف. یا اشعث، ان صبرت جری علیك القدر و انت ماجور و ان جزعت جری علیك القدر و انت مازور. یا اشعث، ابنك سرك و هو بلاء و فتنه و حزنك و هو ثواب و رحمه.»[6] .

اشعث! اگر بر پسرت اندوهگینی، سزاواری به خاطر پیوندی كه- با او- داری، و اگر شكیبا باشی، هر مصیبت را نزد خدا پاداشی است. اشعث! اگر شكیبایی پیش گیری، حكم خدا بر تو رفته است و مزد داری و اگر بیتابی كنی، تقدیر الهی بر تو جاری است و گناهكاری. پسرت تو را شاد می داشت و برای تو ابتلا بود و آزمایش و تو را اندوهگین ساخت و آن پاداش است و آمرزش.

[صفحه 440]

رعایت آداب تشویق است كه آن را روشی مفید و موثر در تربیت می سازد و اگر تشویق، فارغ از آدابش به كار گرفته شود، گاهی مثمر ثمر نیست و گاهی نیز موجب تباهی است. تنبیه نیز همین گونه است.


صفحه 439، 440.








    1. نهج البلاغه، حكمت 368.
    2. صعصعه بن صوحان بن حجر عبدی از شخصیتهای برجسته ی اسلام است. وی در دوران پیامبر اكرم (ص) مسلمان بود ولی این توفیق را نیافت كه آن حضرت را ملاقات كند. صعصعه از بزرگان قوم خود یعنی عبدالقیس بود و شخصیتی سخن آور و دیندار و زبان آور و پرهیزگار بود. او و برادرش زید بن صوحان از اصحاب خاص امیرمومنان علی (ع) شمرده می شوند. از امام صادق (ع) روایت شده است كه در میان اصحاب امیرمومنان (ع) كسی نبود كه حق آن حضرت را چنانكه سزاوار است بداند مگر صعصعه و اصحاب او، چنانكه ابن داود گفته است كه همین بیان بس است در علو قدر و شرف او. وی راوی عهدنامه ی مالك اشتر است. ر. ك: ابوعبید القاسم بن سلام الهروی، كتاب النسب، تحقیق و دراسه مریم محمد خیر الدرع، قدم له سهیل زكار، الطبعه الاولی، دارالفكر، بیروت، 1410 ق. ص 359، الطبقات الكبری، ج 6، ص 221، ابوجعفر احمد بن ابی عبدالله البرقی، كتاب الرجال، تصحیح السید كاظم الموسوی المیاموی، انتشارات دانشگاه تهران ، 1342 ش. ص 5، ابوالعباس احمد بن علی بن العباس النجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه المعروف برجال النجاشی، مكتبه الداوری، قم، 1397 ق. صص 144 -143، رجال الكشی، صص 68 -67، الاستیعاب، ج 2، ص 189، مختصر تاریخ دمشق، ج 11، صص 88 -84، اسدالغابه، ج 2، ص 402، تقی الدین الحسن بن علی بن داود الحلی، كتاب الرجال، تصحیح السید كاظم الموسوی المیاموی، انتشارات دانشگاه تهران، 1342 ش. صص 188 -187.
    3. تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 204، این عبارت با مختصر اختلاف در لفظ در منابع دیگر نیز آمده است، از جمله: ابوعثمان عمرو بن بحر الجاحظ، البیان و التبیین، تحقیق علی ابوملحم، الطبعه الثانیه، دار و مكتبه الهلال، بیروت ، 1412 ق. ج 3، ص 306، الغارات، ص 359، ابوالفرج علی بن الحسین بن محمد الاصفهانی، مقاتل الطالبین، شرح و تحقیق السید احمد صقر، الطبعه الثانیه، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1408 ق. ص 50، رجال الكشی، ص 68، شرح ابن ابی الحدید، ج 6، ص 119.
    4. نهج البلاغه، حكمت 347.
    5. همان، حكمت 370.
    6. همان، حكمت 291.